خوانـــد یــــار بـــــا شهــامت را برایــم مادرم

نـــام تو حــک شد همانــجا در ضمیر  و باورم

کـــودکی بـــودم ســـه سـاله پر نشاط و پرامید

مهرت آمـــد در دلـــم فکر تـــو آمـد در سرم

بعد از این هر جا که می آمد سراغم ترس و غم

از خـــدا می خــــواستـم باشی تــو یار و یاورم

در خیــــابان کوچـــه و بـــازار می گفتم تویی

می کشیـــد از مهربـــانی هر کــه دستی بر سرم

سال هــا بــگذشت و رویـم شد سیاه و مو سپید

سوختـــم از هجـــر تــو بر بـــاد شد خاکستـرم

گفتـــه بودی خـــوب باشــم تا بیـایی پیش من

وای بـــر من در صف خــــوبی ردیــف آخرم

هر کجـــا باشم در آنــجا گر نشانی از تو نیست

در میــــان جمعــــشان تنــــهاتــــرین تنـهاترم

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

bfcc.rzb.ir - کـانـون‌ فـرهـنـگـی تـربـیـتـی شـهـیـد بـاهـنـر شـهـرسـتـان بـافـق معرفی کتاب گلچین دانلود فروشگاه عینک آفتابی ویفر شاپ پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان ○○○☺وبلاگ یک بچه ی خوب ☺○○○ اشپزی شهر موزیک